نشست «تأثیر فارسی میانه در شکل گیری اصطلاحات صوفیانه» |
دویست و هفتاد و چهارمین جلسة گروه زبان و ادبیات فارسی شورای بررسی متون با سخنرانی دکتر نصرالله پورجوادی با عنوان «تأثیر فارسی میانه در شکل گیری اصطلاحات صوفیانه» به صورت وبیناری برگزار شد. |
نشست «تأثیر فارسی میانه در شکل گیری اصطلاحات صوفیانه»
سخنران: دکتر نصر الله پورجوادی
دویست و هفتاد و چهارمین جلسة گروه زبان و ادبیات فارسی شورای بررسی متون با سخنرانی آقای دکتر نصرالله پورجوادی با عنوان «تأثیر فارسی میانه در شکل گیری اصطلاحات صوفیانه» به صورت وبیناری در تاریخ 18/6/1400 ساعت ده و نیم تا دوازده برگزار شد. در ابتدا آقای دکتر قبادی -رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی- و آقای دکتر موحدی- عضو هیئت علمی دانشگاه قم و ریاست گروه ادبیات شورای بررسی متون- ضمن خوشامدگویی به حاضران در جلسه، از حضور آقای دکتر پورجوادی تشکر کردند و از ایشان خواستند سخنرانی خود را آغاز کنند. تعریف تصوف و ارتباطش با فلسفه آقای دکتر پورجوادی ابتدا تصوف را علم خودشناسی معرفی کردند؛ زیرا در جنبة عملی تصوف، صوفی سعی میکند خود را بشناسد تا از راه شناخت، به فضائل اخلاقی برسد، پس علم تصوف، اخلاق است و از این حیث با فلسفة رواقی قرابت پیدا میکند؛ فلسه رواقی، فلسفهای است که تصوف به آن نزدیک میشود و مکتبی است که حکمای ایران شهر از آن متأثر بودند. ابعاد مختلف اصطلاحات تصوف ایشان در بخشی دیگر از سخنان خود دربارة اصطلاحات صوفیه صحبت کردند و بیان کردند که تصوف علم باطنی است و اصطلاحات تصوف، جنبة اخلاقی و روانشناختی دارد، به اعمال باطنی مربوط است و صوفیه به آن اعمال، «معاملات» میگویند؛ اصطلاحاتی؛ مانند نفس، روح، عقل، قلب، سرّ از یک سو و صبر، توکل، قناعت، مراقبه و امثال اینها از سوی دیگر. صوفیان درکتابهای جامع خود مانند کتاب اللمع ابو نصرسراج یا رسالة قشیریه بابی هم با عنوان «شرح الفاظ مشکل» برای توضیح اصطلاحات صوفیانه در نظر گرفته بودند. اما آنچه امروزه به آن اصطلاحات صوفیه میگویند با آن الفاظ و اصطلاحات مشکل یکی نیست. منظور از اصطلاحات صوفیانه، امروزه صرفاً اصطلاحات دشوار نیست و با آنچه صوفیه به آن «اصطلاح» میگفتند تفاوت دارد؛ دایرة اصطلاحاتی که میشناسیم وسیعتر است و احوال و مقاماتی چون قناعت، شکر، خوف و رجا، انس و هیبت را هم دربرمیگیرد. اصطلاحات صوفیه از جنبة دیگر به دو دسته تقسیم میشود: 1.اصطلاحاتی که جنبة اخلاقی دارد؛ 2. اصطلاحاتی که به علم نفس (شناخت روان سالک) مربوط میشود. دستة اول، اصطلاحاتی اخلاقی است دربارة مسائل عملی تصوف؛ مانند توبه، مجاهده، ورع، زهد، خاموشی، گرسنگی (جوع)، غیبت، قناعت، حیا و... که اینها جنبة اخلاقی و عملی دارد و خود صوفیه اینها را اصطلاح نمیدانند؛ دستة دوم اصطلاحاتی است که از الفاظ روان شناختی تشکیل شده و قشیری با عنوانهای مختلفی ذکر کرده است؛ مانند وقت، مقام، حال، قبض، بسط، انس، تواجد، فنا، بقا و... که البته این الفاظ را هم میتوان به دو دسته تقسیم کرد: اصطلاحات مربوط به تجربه (حال) سالک و اصطلاحات مربوط به قوای درونی: نفس، دل و روح و سرّ. مذهب تصوف و زبان های پارسی دری و پارسی میانه (پهلوی) مذهب تصوف و ارتباط آن با فرهنگهای دیگر از نیمه دوم قرن دوم و در طول قرن سوم شکل گرفته است. در آن زمان، زبان فارسی که زبان ناقل تفکر و اندیشه ایرانشهری بود در شرق دری بود و در مرکز و غرب ایران زمین پهلوی، که البته با گویشهای مختلف. و تصوف که بیشتر در بین النهرین، در بغداد و بصره، شکل میگرفت ارتباطش با پهلوی بود که به آن فارسی میانه میگویند. از همین فارسی میانه یا پهلوی بود که برخی اصطلاحات و مفاهیم اخلاقی و روانشناختی وارد تصوف شد. دکتر پورجوادی توضیحاتی دربارة ویژگیهای فارسی دری و پهلوی بیان کردند؛ از جمله به رمز ماندگاری زبان فارسی دری اشاره کرد. فارسی دری در خراسان زبانی شد که ادبیات و آثار اسلامی را نقل کرد و بیانگر اندیشههای قرآنی و حدیثی شد و بدین ترتیب زبان اسلامی شد، درحالیکه زبان پهلوی در مقابل ترجمه و نقل آثار اسلامی مقاومت کرد و به همین دلیل روز به روز ضعیف تر شد و سرانجام از بین رفت و در واقع زبان فارسی دری جایگزین آن شد، اما در قرنهای دوم، سوم و چهارم زبان فارسی میانه هنوز زنده و فعال بود و صوفیانی که از غرب ایران بودند به این زبان تکلم میکردند. به موجب همین ارتباط بود که زبان تصوف که زبان قرآن و حدیث یعنی عربی بود توانست از زبان فارسی میانه مفاهیمی را اخذ کند. صوفیان بینالنهرین مفاهیمی را از زبان پهلوی میگرفتند و بسط میدادند. آقای دکتر پورجوادی سپس به ذکر برخی از این اصطلاحات صوفیانه که مفاهیم آنها بیشتر از پهلوی گرفته شده بود پرداختند. توضیح برخی اصطلاحات صوفیانه 1. فقر(درویشی) دکتر پورجوادی در ادامة سخنان خود، دربارة برخی از مهمترین اصطلاحات صوفیانه و ارتباط آنها با فارسی میانه توضیح دادند. نخستین اصطلاح « فقر» بود که معادل فارسی آن «درویشی» است. «فقر» یا «درویشی» به طور کلی به معنای «ناداری» است، ولی ناداری معنای عام و کلی فقر است. در تصوف برای فقیر یا درویش دو حالت درنظر میگیرند: حالت اول این است که فقیر از وضع خود ناراضی است و سعی میکند از آن حالت خارج شود؛ مثلاً از راه گدایی کردن یا حتی کسب و کار؛ حالت دوم این است که فقیر از وضع خود ناراضی نیست بلکه از آن راضی است، میخواهد نادار بماند وحتی ناداری و فقر را برای خودش امتیازی میداند. فقر از نظر صوفیان همان حالت دوم است. درویش یا فقیر از نظر صوفی کسی است که چیزی ندارد و از نداشتن نه تنها گله ای ندارد بلکه آن را برای خویش منزلتی شریف میداند. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که این معنی در تصوف چگونه پدید آمده است؟ پاسخ ما به این پرسش این است که این معنی در فرهنگ ایران بوده و صوفیان اولیه هم آن را از راه زبان فارسی اخذ کردهاند. تعریف درویش به عنوان کسی که ندارد و از نداشتن خرسند است در برخی از متون پهلوی، به خصوص در دینکرد ششم ذکر شده است. در این کتاب برای آن دو حالت فقر دو لفظ مختلف به کار برده شده است: یکی از این دو لفظ همان «درویشی» است. درویش در دینکرد، به کسی گفته می شود که چیزی ندارد و از نداشتن نه تنها ناراضی و ناخرسند نیست بلکه کاملاً آن را میپذیرد و گلهای هم ندارد و نسبت به مردمی که متمول و دارا هستند احساس کینه و خصومت نمیکند. لفظ دیگر که در دینکرد برای فقیر ناراضی و نا خرسند بهکار میرود "اشکوه" است. در تصوف میگویند که صوفی باید «درویش» باشد یعنی قانع و خرسند باشد نه گدا؛ گدا کسی است که نا خرسند و گرفتار "اشکوهیه" است. در مورد سابقۀ این دو مفهوم در فرهنگ ایرانشهری ، دکتر پورجوادی به فلسفه رواقیون (Stoicism) اشاره کردند و گفتند که اصولاً مفهوم درویش خرسند از مفاهیم فلسفی در اخلاق رواقی است. رواقیون بودند که به مسئلة قناعت و خرسندی اهمیت میدادند و میگفتند فیلسوف و حکیم کسی است مانند سقراط و زنون که پیرو سقراط بود و معتقد بود که فیلسوف باید درویش خرسند باشد و حرص، طمع یا آز نداشته باشد. این معنی به هر حال وقتی با واسطۀ فرهنگ ایران وارد تصوف شد، صوفیه سعی کردند که سابقۀ معنای فقر (یعنی درویشی و خرسندی) را با کتاب و سنت هماهنگ سازند و از آن بهعنوان مفهومی اسلامی یاد کنند. 2. قناعت یا خرسندی مفهوم مرتبط با درویشی، «خرسندی» است؛ که به «قناعت» ترجمه شده است ولی «قناعت»، همة معانی «خرسندی» را دربرنمیگیرد. خرسندی از لحاظ معنی، غنیتر از قناعت است. خرسندی در زبان پهلوی گاهی به معنی سلوت یا تسلی دادن است. این اصطلاح در متون پهلوی وجود داشته و به آن «هونسندیه» میگفتند. در عربی، در کتابهای صوفیه، «قناعت» را معادل خرسندی گرفتهاند و معنی آن راضی بودن است به آنچه شخص دارد. در ضمن با این حالت خرسندی، شخص فقیر و تنگدست یا کسیکه به مصیبت، بلا و گاه زندان مبتلا شده خود را آرام و رضایتمند میکند و به اصطلاح «تسلی» میدهد به همین دلیل «هونسندیه» را سلوت یا تسلی دادن نیز ترجمه کردهاند. این مفهوم هم در فلسفة رواقی وجود داشته است و فلسفۀ ایرانشهری هم که نوعی رواقی است متأثر از رواقیون بوده است. در میان آثار پهلوی، اثر کوتاهی است به نام «داروی خرسندی» که متأثر از فلسفه رواقی است و باید آن را با دستور العملهای اپیکتتوس مقایسه کرد. در اینجا آقای دکتر پورجوادی استطراداً به سؤالی پاسخ دادند و گفتند که از من بارها پرسیدهاند که آیا میتوانیم از فلسفة ایرانشهری صحبت کنیم؟ سپس گفتند که پاسخ من به این سؤال آری است. ما فلسفۀ ایرانشهری داشتهایم و این فلسفه هم نوعی فلسفۀ رواقی بوده است؛ فلسفهای که از قرن سوم قبل از میلاد در یونان آغاز شده و تا قرن ششم و هفتم (ظهور اسلام)، مهمترین مذهب فلسفی در یونان، روم، بیزانس، آسیای صغیر و ایران بوده است. 3. محاسبه آقای دکتر پورجوادی دربارة اصطلاح دیگری مربوط به قسمت دوم رساله قشیریه؛ یعنی ابواب اخلاقی و عملی، صحبت کردند و آن مفهوم «محاسبه» بود. ایشان گفتند این اصطلاح هم در همة کتابهای صوفیه نیست اما در برخی از آنها وجود دارد. در دینکرد و پهلوی به این اصطلاح، «آمار» میگفتند. آمار در پهلوی معانی متعددی دارد؛ یکی به معنی حسابرسی به اعمال انسان در آخرت است. این حساب را که مربوط به روز حساب در آخرت است در پهلوی «آمار مینوگان» میگفتند. معنای دیگر «آمار» در پهلوی محاسبهایاست که هر فرد باید در روز انجام دهد. صوفی میبایست هر روز حساب کند که چقدر اعمال نیک انجام داده و چقدر اعمال بد شده مرتکب است. آمار به این معنی همان « محاسبه» است که گاهی در ضمن بحث «مراقبه» از آن یاد میشود. در دستورالعمل «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» به هر دو معنای آمار اشاره شده است. میگوید : قبل از اینکه روز حساب بیاید و به حساب یا آمار اعمال نیک و بد شما رسیدگی کنند، خود شما که در دنیا به سرمیبرید اعمال خود را محاسبه کنید. معنای سوم «آمار»، «مکافات» است؛ به این معنی که هر عملی در جهان جزایی دارد. مکافات در حقیقت قانون طبیعت است و کم و بیش همان چیزی است که هندیها به آن «کارما» میگویند. پس اصطلاح «محاسبه» از زبان پهلوی، از جمله دینکرد، وارد تصوف شده است. البته این معنی هم در اخلاق عملی مسیحیت وجود داشته است و شاید هم از راه مسیحیت وارد تصوف شده باشد. البته، هم مسیحیت و هم فلسفه اخلاق ایرانشهری این عمل را احتمالاً از رواقیون آموختهاند، زیرا رواقیون بودند که هر روز سعی داشتند به حساب اعمال خود رسیدگی کنند و آن را اصلاح کنند. 4. هیبت اصطلاح دیگری که دکتر پورجوادی بدان اشاره کردند، «هیبت (و انس)» بود؛ ایشان گفتند که «هیبت» معادل "شکوه" است. البته در تصوف چندین لفظ در برابر یک مفهوم داریم مثلاً برای «ترس»، الفاظ دیگری مانند بیم و خوف و... وجود دارد که دقیقاً یک معنا ندارد و موارد استفادهشان متفاوت است. از «هیبت» معنایی که مستفاد میشود چنین است که انسان در مقابل قدرت بالاتر قرار میگیرد و ترس، او را فرامیگیرد، به آن در مزدیسنا «شکوه» میگفتند که معادل دقیقش «هیبت» است که در زبان پهلوی در مزدیسنا بهکار می رفته و صوفیه با این معنا آشنا بودند بنابراین لفظ «هیبت» را گرفتند و این معانی را بر آن حمل کردند. 5. نفس آقای دکتر پورجوادی به برخی از مفاهیم دیگر که جنبة روانشناختی دارد و به قوای شناختی انسان مربوط میشود هم اشاره کردند که یکی از این اصطلاحات، «نفس» است که به جای «تن» در فارسی دری و پهلوی قرار دادند؛ تن به معنی بدن و قالب زنده است که دارای رذایل اخلاقی است. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، روش صوفیان این بود که معادلی نزدیک به آن معنا را در عربی (قرآن و حدیث) پیدا میکردند و به جای آن بهکار میبردند. «نفس» در عربی به معنای «خود» است که به جای «تن» قرار دادند و بعداً جملات و متونی را که در آن «نفس» بهکار رفته بود به فارسی دری به «تن» ترجمه میکردند؛ برای مثال اصطلاحات قرآنی نفس لوامه، نفس مطمئنه و... را نیز به «تن» ترجمه کردند که البته گاه مانند همین عبارات، در تناقض با مفاهیمشان قرار میگرفت. 6. روح لفظ دیگری که از پهلوی گرفته شد و به عربی برگردانده شد، «روح» است. در روانشناسی امروز ما یک قالب (تن) داریم و یک نفس (روح) (جان) داریم که تا حدودی دکارتی فکر میکنیم؛ بدن جوهر جسانی و روح یا نفس جوهر غیرجسمانی، اما در روانشناسی مزدیسنا اینطور نیست و برای جوهر غیر جسمانی و مجرد دو اصطلاح «فروهر» و «رُوان» یا همان رَوان وجود دارد که آقای دکتر پورجوادی، مختصری دربارة تحقیقشان دربارة اصطلاح دوم یعنی «رُوان» گفتند که ترجمة این اصطلاح به عربی، «ِسر» است که خود قشیری هم «سِر» را به عنوان اصطلاح صوفیه ذکر کرده است. در حقیقت این اصطلاح «سر» به معنی امر پوشیده و پنهان، از پهلوی «رُوان» گرفته شده است. آقای دکتر پورجوادی، سخنان خود را با توضیح دربارة اصطلاح بسیار جالب دیگری یعنی «رُوان چینی» ختم کردند. مطابق فرمایش ایشان، محققانی؛ مانند مری بویس و ایرج وامقی و مرحوم مهرداد بهار هم پیش از ایشان دربارة این اصطلاحات توضیح دادهاند، اما چون به مباحث تصوف آشنا نبودند منظور و مفهوم دقیق را متوجه نشدند. ایشان گفتند «رُوان چینی» علم و معرفتی لدنی و الهی است؛ «چینی» همان چیدن و جمع کردن است که «رُوان» یا همان روان انجام میدهد. «جمع» در تصوف کاری است باطنی که «سِر» یا روان انجام میدهد. اصطلاح عامیانة «حواس جمع» هم به معنی وحدت بخشیدن و همه حواس را به یک چیز دادن است که در اینجا همة حواس را به «حق» معطوف کردن است. توجه به همین علم «روان چینی» نشان دهندة توحیدی بودن مانی نیز است. پرسش و پاسخ پس از پایان سخنان آقای دکتر پورجوادی، حاضران در جلسه اعم از استادان و دانشجویان، ایشان را تشویق کردند و آقای دکتر قبادی- رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی- به طور ویژه تشکر کردند که با سخنان ارزشمندشان بر غنای علمی استادان پژوهشگاه افزودند. آقای دکتر موحدی- عضو هیئت علمی دانشگاه قم و ریاست گروه ادبیات شورای بررسی متون - نیز از اینکه ایشان دعوت پژوهشگاه را برای سخنرانی پذیرفتند تشکر کردند و زمانی برای پاسخ به پرسشهای حاضران در جلسه اختصاص دادند. ابتدا آقای دکتر قبادی ضمن تشکر و تأیید سخنان ایشان، به بیتی از حافظ اشاره کردند: (در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است/ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی) و پرسش خود را مطرح کردند که سهم آموزههای اسلام و قرآن در تصوف چه بود و آیا اسلام جریان گرایش به صوفیه را تقویت کرد مخصوصاً در شرق ایران با وجود عرفان عاشقانه و ملامتی گری آیا این گرایش تقویت می شد؟ آقای دکتر پورجوادی پاسخ دادند که تصوف عاشقانه در خراسان وجود داشت ولی در واقع اصلش طرف غرب ایران بود. تصوف عاشقانه تصوف نو حلاجی است. قبل از او هم ابوالحسین نوری از لفظ عشق انسان به خدا صحبت کرده بود. حلاج عشق را آتش مینامد که به این مسئله باید با توجه به تعارفی که از آتش و عشق در زبان پهلوی بوده توجه کنیم و البته قرآن و آموزههای اسلام در تقویت گرایش به صوفیه جایگاه ویژهای دارد. با توجه به پایان زمان جلسه، یکی دیگر از حاضران، نیز پرسش خود را؛ یعنی نقش قرآن در شکل گیری مفاهیم عرفانی بیان کردند؛ آقای دکتر پورجوادی توضیح دادند که تصوف از قرن سوم وجود داشت و صوفیه سعی میکردند همه چیز را با کتاب و سنت تطبیق دهند چون به آنان اتهام الحاد، بدعت و... میزدند در معرض تهدید قرار میگرفتند؛ به همین دلیل سعی میکردند ابتدا آیهای از قرآن ذکر کنند که با این مفهوم بیان شود و اگر در قرآن وجود نداشت، از حدیث، سخنان پیغمبران دیگر و... استفاده میکردند اما در درجة اول از قرآن و تفسیر قرآن استفاده میکردند تا به آن جنبة عرفانی ببخشند. در پایان، آقای دکتر موحدی -دبیر این نشست- از آقای دکتر پورجوادی و حاضران در جلسه تشکر کردند و ختم جلسه را اعلام کردند. گزارش: دکتر مریم شهامت قربانی |
1400/7/14 |